عمومی

می‌دانید چرا همیشه بازنده‌اید آقای قالیباف؟

باقر قالیباف در اولین جلسه مجلس پس از اعلام نتایج انتخابات و شکست سنگین لیستش از لیست پایداری چی ها از بی اخلاقی های سیاسی و بدی اوضاع اقتصادی به عنوان دلایل مشارکت پایین و رای آوری جریان رادیکال اصولگرایی نام برد و بی آنکه به انتقادها از خود پاسخ دهد، ناکامی خود و لیستش را اینگونه توجیه کرد.

می‌دانید چرا همیشه بازنده‌اید آقای قالیباف؟

به رغم این واکنش اما احتمالا باقر قالیباف در همه این چند روز بعد از اعلام نتایج انتخابات تهران با خود فکر می‌کند کجای راه را اشتباه رفته که این حاصل کارش است؟ نفر اول انتخابات سال۹۸ چطور آرایش از ۱.۲میلیون رای به ۴۰۰هزار تا رسیده؟ چطور لیست مورد حمایتش که برایش هزار جور لابی کرد، حتی یک نفر غیر از خودش در بین ۳۰نفر اول ندارد و چرا چون لشگری شکست‌خورده حالا همگی باید در اردیبهشت ماه به این امید باشند با استراتژی جدید خود را به بهارستان برسانند؟

اما قالیباف و چنارهای دورش که اقلا ۱۵سهمیه مستقیم از لیست ۳۰نفره ائتلاف را داشتند، در کم‌مشارکت‌ترین انتخابات مجلس، چنین شکست تلخی را تجربه کرده‌اند؟

پاسخ این پرسش را به راحتی می‌توان در رفتارهای پر از تعارض مرد چشم‌رنگی و موبور مشهدی یافت. تنها بیایید مروری کنیم روی کنش‌های سیاسی این افسر نظامی که در ۱۸سالگی فرمانده لشکر شده، سال‌ها پلیسی را تجربه کرده و بعدها درحالی که لذت می‌برد از ساختن واژه رضاشاه اسلامی برای عملکردش در شهرداری، سودای ریاست جمهوری در سرش افتاده و در نهایت مسیرش ختم شد به ساختمان مثلثی بهارستان، همان جا که حالا بزرگترین کابوس شکست را برایش رقم زده است.

قالیباف سرشار است از پارادوکس‌ها. او که هنوز خود نمی‌داند یک اصولگرای تندروست یا یک مدیر عمل‌گرای معتدل. نمی‌داند در اندرونی‌اش چه می‌گذرد و از چه مسیری به هدف می‌رسد. می‌خواهد نفر اول اجرایی باشد، فرماندهی کند اما سرگردان است بین تشتت آرایی که از حلقه صفر مشاورانش در گوشش خوانده می‌شود و هر روز به سویی می‌کشانند او را.

روزی روایتش برای رقابت با مرحوم هاشمی و لاریجانی و تمام بدنه اصولگرایی در سال۸۴ این است که ژست خلبان خوش تیپ را بگیرد. و در آن روز ایدئولوژی «اصولگرای اصلاح‌طلب» را مشاوران اصلاح‌طلب معتدلش که از افرادی چون احمدرضا درویش تشکیل شده‌اند، برایش ترسیم می‌کنند. واژه‌ای نامانوس که پر از تناقض است و طوفان کاپشن خاکی احمدی‌نژاد در هم می‌پیچدش؛ پس می‌رود و مدیریت شهری می‌کند. توسعه عمرانی شهر را با گران‌سازی تهران پیش می‌برد و برای سال۹۲ پیش می‌آید.

این‌بار تیم مشاوران جوان‌تر برآمده از جریان‌های نو اصولگرایی چون رسول بابایی و تیم‌های تحلیل عددی را در راس استراتژیست‌هایش دارد. با تبلت به مناظره‌های زنده می‌رود تا بگوید چقدر عمل‌گراست اما اسیر پاتک گازانبری حسن روحانی می‌شود و سرهنگ شکست‌خورده بر می‌گردد به شهرداری تا با لابی‌هایی در بالادست اقلا همان‌جا بماند.

درست در فشار املاک نجومی، او در رقابت با حسن روحانی این‌بار با چهره‌ای خاکی می‌شود نماد دوقطبی افراطی. از ۴درصد و ۹۶درصد سخن می‌گوید و می‌رود برای جذب آرای افراطی بریده تا شاید تجربه موفق سال۸۴ احمدی نژاد را تکرار کند اما سهمش می‌شود کاندیدای پوششی سیدابراهیم رییسی بودن و به سرعت حذف می‌شود از این بازی. سخنان او در آن سال‌ها، در آن رقابت‌ها و لیست اموالش و چهره‌ای که از خود ساخته، پاشنه آشیلش در همه روزهای بعد می‌شود. قالیباف که پس از ماجرای املاک نجومی، نامش در ریاست مجلس با سیسمونی‌گیت و بعدتر با ماجراهای پسرانش سر زبان‌ها افتاد حالا با اتفاقی که برای لیستش افتاده احتمالا بهتر پی برده که چقدر دور است از هویت واقعی؛ هویتی که ارتباط با چهره واقعی و طبقه زندگی خود و اندرونی‌اش دارد می‌تواند پاشنه آشیل شود برای افرادی چون او.

او که در همه این سال‌ها در کنار این تصویرسازی‌های دور از واقعیت فکری و جایگاه اجتماعی‌اش برای موج‌سواری برای رسیدن به قدرت، یک ایراد بزرگ دیگر داشته است. اینکه آدم‌ها برایش تنها بخش‌هایی از پازلش در مسیر قدرت بوده‌اند. همان‌هایی که چه زود چون فواره در دورش بالا رفته‌ و چه زود قربانی معادلات بعدی شده‌اند. آنهایی که چون محسن پیرهادی، مجتبی توانگر، ابوالفضل عمویی و جلیل محبی آخرین قربانیان این بازی سیاسی قدرت‌مدارانه آقای رییس مجلس بوده‌اند. رییس مجلسی که حالا نمی‌داند در خردادماه آیا می‌تواند حتی یک فراکسیون را ریاست کند و در صندلی‌های ردیف پایین ساختمان مثلثی سبز رنگ تحمل تماشای میدان‌داری تندروها را دارد؟

قالیباف بازی را به پایداری و آن «عزیزی» باخت که می‌دانستند پاشنه آشیلش همین تناقضات است. همان‌جا که به جای جریانات اصلاح‌طلبی یا خارج از سیستم، نوک پیکان منتقدانش شدند سعید محمد و علی اکبر رائفی‌پور و نفر اول لیست اصولگرایان تهران که خود را پدرخوانده جریان می دانست، به ته چاه شکست راندند.

دکمه بازگشت به بالا