زندگی در دالان جنون – اخبار ایران من

سوسن دانشجوی کارشناسی دانشگاه آزاد تهران شمال حکیمیه است. در ماه‌های قبل برای انجام کارهای فارغ‌التحصیلی خود به دانشگاه رفته و تاکنون کارش انجام نشده. درباره این ماجرا می‌گوید: «باور کنید وقتی یاد پروسه کارهای دانشگاه می‌افتم، مغزم خسته می‌شود. برای انجام کارهای بیمه در محل کارم باید مدرک لیسانسم را می‌بردم. یک روز به دانشگاه رفتم و بعد از یک صبح تا ظهر که در صف‌های طولانی و واقعا بیخود قرار گرفته بودم، به من گفتند مدرک دیپلم را باید از مدرسه‌ای که در آن درس خوانده‌ای، بگیری. بعد متوجه شدم اصلا آن مدرسه سال‌هاست که پسرانه شده است..

به گزارش اخبار ایران من، متن پیش رو گزارش روزنامه شرق از بوروکراسی‌های ناتمامی سات که به اعصاب و روان مراجعان آسیب می‌زند. این گزارش را بخوانید:

همه ما تجربه صف‌های طولانی و سردرگمی در بوروکراسی کارهای اداری را داریم. نامه‌نگاری و پیگیری‌های چندروزه تا چندماهه که گاهی با یک کلیک ساده، حل می‌شود. این موضوع در بسیاری از کشورها هنوز به‌عنوان یک دردسر جدی برای شهروندان شناخته می‌شود. موضوعی که معمولا باعث کلافگی مراجعان می‌شود. در این گزارش با چند شهروند که به دلیل این بوروکراسی برنامه زندگی‌شان مختل شده، گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانید.

کارهای اداری دانشگاه واقعا آزاردهنده است

سجاد دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد ادبیات دانشگاه علوم و تحقیقات، یکی از شهروندانی است که بارها تجربه معطلی در صف‌های طولانی دانشگاه برای کارهای اداری را پشت سر گذاشته است. حالا با وجودی که در اواسط ماه آنلاین تمام کلاس‌های درسی شروع شده، این جوان هنوز موفق به انتخاب رشته نشده و می‌گوید: «به معنای واقعی از صف‌های طولانی دانشگاه برای انجام کار اداری خسته شدم. الان برای مشکلی که برایم پیش آمده بود، مجبور شدم اوایل مهرماه ثبت‌نام ترم جدید کنم، اما از همان ابتدا مدام از این اتاق به آن اتاق رفتم، بعد گفتند مشکل حل شد و من می‌توانم انتخاب واحد کنم. دو الی سه روز بعد از دانشگاه تماس گرفتند که مدارک تکمیل نیست و باید دوباره به دانشگاه برگردم. وسط ساعت کاری و در اوج کار، به دانشگاه رفتم تا متوجه شوم اصلا مشکل من چه چیزی بوده. بعد از نیم‌ساعت که در صف بودم، نوبت به من رسید و برای یک برگ کپی دوباره در صف طولانی دیگری قرار گرفتم. در آخر هم یکی از دانشجوهای دکترا که از این وضع خسته شد، با مسئول آن بخش دعوایش شد و تمام سالن را به هم ریخت. همین باعث شد تا آن مسئول با عصبانیت درِ اتاقش را قفل کند و به بهانه ساعت ناهار دیگر جواب ما را ندهد. من واقعا از این وضع خسته هستم. به خودم می‌گویم این‌همه استرس و دوندگی برای چیست؟ این‌همه اذیت و آزار برای چیست؟ این کارها به‌راحتی با یک استعلام در سیستم دانشگاه حل می‌شود ولی آنها ما را می‌برند و می‌آورند، هزار کاغذبازی می‌کنند و در آخر هم کار درست پیش نمی‌رود. من به چهره تک‌تک دانشجوهای داخل صف نگاه می‌کردم، همه ناراحت بودند، بخش زیادی هم از کار و زندگی زده بودند تا در صف دانشگاه بایستند و تازه مورد توهین بعضی مسئولان اداری هم قرار بگیرند. من حالا تقریبا ۳۰ سال دارم و با علاقه شروع به تحصیل دوباره کردم، تمام زمان کاری‌ام را تنظیم کردم تا بتوانم مدرک کارشناسی ارشد را هم بگیرم، اما واقعا با این دردسرهایی که هر ماه برایم پیش می‌آید، پشیمانم و فقط می‌خواهم زودتر درسم تمام شود تا دیگر درگیر این بوروکراسی‌های پوچ و بیهوده نشوم».

با چشم گریان به دنبال وصل‌شدن حقوق همسرم بودم

زهره مادر میانسالی است که به‌تازگی همسرش را بر اثر سکته از دست داده است. با وجود افسردگی‌های بعد از این ماجرا، متوجه می‌شود حقوق همسرش را بعد از فوت او قطع کرده‌اند. برای این موضوع باید پیگیری‌های اداری را شروع می‌کرد، چون به مدت دو ماه حقوق خانواده قطع بوده و هنوز یارانه آنها وصل نشده. خودش درباره روند پیگیری برای وصل‌شدن مجدد حساب همسرش می‌گوید: «همسرم که فوت کرد، متوجه شدیم تمام حساب‌هایش هم غیرفعال شده، درحالی‌که تمام خرج خانه ما با حقوق همسرم می‌چرخید. ما ماندیم و هزار هزینه برای مراسم‌ها و حساب‌هایی که غیرقابل برداشت هستند. حدود ۲۰۰ میلیون هزینه مراسم همسرم شد و در این مدت ما امکان برداشت حتی هزار تومان از حسابش را نداشتیم. با چشم‌های گریان دو ماه به دنبال بازشدن مجدد حسابش رفتم. با افسردگی باید مدام پیگیری می‌کردم و جواب‌های سربالای بسیاری از کارکنان را تحمل می‌کردم. دو ماه هیچ حقوقی نداشتیم و اگر اطرافیان کمک نمی‌کردند، گرسنه می‌ماندیم. خلاصه بعد از دو ماه حقوق همسرم وصل شد، اما متوجه شدم یارانه‌ها را هم قطع کرده‌اند و پول این مدت را که واریز نکردند هم دیگر نمی‌دهند. پلیس +۱۰ رفتم و گفتم یارانه ما قطع شده ولی آنها هم جواب درستی ندادند و در نهایت گفتند تا دو ماه دیگر صبر کنم، اگر وصل نشد، آدرس جای دیگری را برای پیگیری می‌دهند. من برای خرج خانه مجبور بودم برای حقوق همسرم پیگیری کنم و در ‌تمام این پیگیری‌ها برای خودم کنار خیابان راه می‌رفتم و قطره‌قطره اشک گوشه چشمم را پاک می‌کردم. به خودم می‌گفتم داغی بالاتر از داغ عزیز هست؟ با وجودی که آدم‌هایی مثل من زیاد هستند، اما با همه ما طوری رفتار می‌کنند که به نظر شرایط عادی است. یک روز وقتی به خانه رسیدم، ساعت ۱۲ ظهر بود و هنوز بچه‌ها از مدرسه برنگشته بودند، نشستم یک دل سیر گریه کردم و به خدا گفتم از این همه دوندگی خسته شده‌ام. هرچند از ماه بعدش حقوق ما وصل شد، ولی واقعا همان دو ماه هم سخت گذشت. اگر یکی از دوستان همسرم پیگیری نکرده بود، شاید دیرتر از این هم حقوق همسرم وصل می‌شد».

 قید ادامه تحصیل را زدم

سوسن دانشجوی کارشناسی دانشگاه آزاد تهران شمال حکیمیه است. در ماه‌های قبل برای انجام کارهای فارغ‌التحصیلی خود به دانشگاه رفته و تاکنون کارش انجام نشده. درباره این ماجرا می‌گوید: «باور کنید وقتی یاد پروسه کارهای دانشگاه می‌افتم، مغزم خسته می‌شود. برای انجام کارهای بیمه در محل کارم باید مدرک لیسانسم را می‌بردم. یک روز به دانشگاه رفتم و بعد از یک صبح تا ظهر که در صف‌های طولانی و واقعا بیخود قرار گرفته بودم، به من گفتند مدرک دیپلم را باید از مدرسه‌ای که در آن درس خوانده‌ای، بگیری. بعد متوجه شدم اصلا آن مدرسه سال‌هاست که پسرانه شده، به آموزش و پرورش رفتم و گفتند باید از همان مدرسه مدرک را بگیری، دوباره به مدرسه رفتم و گفتند باید بررسی کنیم و خودمان به شما خبر می‌دهیم. هرچه منتظر شدم، کسی به من خبر نداد. خودم تماس گرفتم و گفتند این کارها تلفنی انجام نمی‌شود و حضوری بیایید. با وجودی که خیلی وقت است در آن منطقه زندگی نمی‌کنم، به آن مدرسه رفتم، ولی باز هم فایده نداشت. به من گفتند چیزی پیدا نکرده‌ایم. حتی یک روز همسرم به همان مدرسه رفت و خلاصه از بایگانی یک کپی از پرونده من پیدا شد و گفتند بیشتر پرونده‌های بایگانی مدرسه در این سال‌ها گم شده. حالا باید به آموزش و پرورش بروم تا مدرک المثنی بدهند تا دوباره به دانشگاه بروم و کارهایم انجام شود. شما خودت ببین برای یک بیمه ساده در محل کارم به چه دردسرهایی افتادم. درحال‌حاضر هم هیچ بیمه‌ای ندارم، چون مدارکم تکمیل نیست. همه چیز مثل یک کلاف پیچ‌خورده است. همه اینها در حالی است که با یک سرچ ساده در سیستم دانشگاه همه چیز مشخص می‌شود. آنجا ذکر شده من در چه مدرسه و چه محله‌ای تحصیل کردم و چه سالی دیپلم گرفتم، ولی همه را درگیر کارهای بیخود اداری می‌کنند. به معنای واقعی خسته شدم و اگر مشکل بیمه نداشتم، اصلا اقدامی برای این مدرک نمی‌کردم. حتی قبل از این ماجراها به ذهنم رسیده بود تا برای مقطع ارشد درس بخوانم و کنکور شرکت کنم، ولی واقعا وقتی به این بوروکراسی‌های زمان‌بر فکر می‌کنم، می‌بینم نمی‌ارزد».

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا