سندرم شبکه‌های بی‌قرار! – اخبار ایران من

صنعت

شبکه‌های اجتماعی بیش از آن‌که اهداف اجتماعی و عدالت‌طلبانه یا آزادیخواهانه را دنبال کنند با هدف ایجاد ارزش افزوده و سوددهی راه‌اندازی شده‌اند؛ لذا دغدغه‌های فرهنگی و اجتماعی در آن اولویت نداشته و همین ماهیت تجاری منجر به ابتذال و رقابت بی‌قاعده برای جذب مخاطب به هر قیمتی شده است، قیمت ‌این رقابت از بین رفتن معیارهای هنری، فرهنگی و اخلاقی و اصل قرار دادن جلوه‌گری و ابتذال است.

به گزارش اخبار ایران من، جام جم نوشت: شبکه‌های اجتماعی داخلی هم از آنجا که با بومی‌سازی شبکه‌های خارجی تاسیس شده‌اند همین هدف و ماهیت را با خود یدک می‌کشند و در رقابت برای جذب مخاطب ‌ایرانی، شبکه‌های اجتماعی از روش‌ها و جذابیت‌های همین شبکه‌ها استفاده کرده و به هر روش مبتذل و سطحی‌نگرانه‌ای چنگ می‌زنند. مخاطب شبکه‌های اجتماعی در طول سال‌های اخیر بی‌حوصله و سطحی‌نگر شده است، شبکه‌های اجتماعی داخلی نیز مجبور شده‌اند در زمین رقیب بازی کرده و برای جذب ‌این مخاطب که ذائقه‌اش را پیشتر به باد داده از جذابیت‌هایی استفاده کنند که به همین بی‌حوصلگی دامن می‌زند، در حالی که اگر قرار باشد شبکه‌های اجتماعی به همان ابتذال پیشین دامن بزنند، سرمایه گذاری بر روی آنان بی‌فایده بوده است. مواجهه با پدیده‌های وارداتی همیشه سطحی‌نگرانه بوده و درخصوص شبکه‌های اجتماعی نیز براین سبیل حرکت شده و اگر عزمی برای مقابله به وجود آمده، براساس نگاهی ظاهرنگرانه و آسیب‌های امنیتی، سیاسی و اخلاقی بوده و آسیبهای فکری، اندیشه‌ای و فرهنگی چندان مورد توجه نبوده است؛ لذا بخشی از آسیب‌های عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر در شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های داخلی هم به همان ضریب تکرار شده است.

چندی پیش در جریان فوت یکی از خوانندگان پاپ کلاسیک ساکن لس‌آنجلس، یکی از ترانه‌های وی در شبکه‌های اجتماعی به سرعت وایرال شد؛ ترانه بااین جمله شروع می‌شد: «تو نیلی چشات خیسه» نیلی چشات یک اضافه استعاری و از صنایع ادبی رایج در شعر معاصر است. یعنی چشمان آبی یا چشمان اشکبار؛ اما مخاطب موسیقی پاپ امروزی اساسا صنایع ادبی نمی‌فهمد و حوصله مطالعه و فهمیدنش را هم ندارد؛ لذا در صفحه اصلی طرفداران آن خواننده که اتفاقا تیک آبی هم داشت، اتفاق جالبی رخ داد. مخاطبان که معنی نیلی را نمی‌دانستند ‌این مصرع را این‌گونه می‌شنیدند: «تو نی‌نی چشات خیسه» برایشان سؤال شده بود که چرا باید چشم معشوق موردنظر نی‌نی یعنی بچه داشته باشد؛ لذا سیل سوال‌ها به سمت گرداننده آن صفحه جاری شده بود که معنی‌ این مصرع، نیست تااین‌که مدیر آن صفحه پس از مطالعات بسیار به‌ این نتیجه رسیده بود که «نی‌نی» یعنی «مردمک چشم» و نی‌نی چشمات یعنی؛ مردمک چشمانت. مخاطب صفحات مبتذل شبکه‌های اجتماعی به همین اندازه بی‌دانش، تنبل و بی مطالعه است. او مطالبی علمی را برنمی‌تابد و ادبیات را به شرطی که کاملا ساده و عاری از استعارات و تشبیهات نغز باشد، می‌پذیرد. پس مطالب مبتذل به‌سرعت دیده‌شده و به اصطلاح وایرال می‌شود و اگر مطلبی ارزشمند و عمیق منتشر شود هیچ مخاطبی پیدا نمی‌کند، پس چهره‌های کودن و کم‌فهم به‌سرعت تبدیل به چهره‌های ‌این شبکه‌ها شده و به ثروت و موفقیت می‌رسند و جای انسان‌های عمیق و ادیب را در جامعه می‌گیرند؛ اما اگر قرار باشد شبکه‌های اجتماعی داخلی هم از همین الگوریتم پیروی کنند و برای به دست آوردن مخاطب در سطحی‌نگری و عمق‌زدایی بااین شبکه‌ها به رقابت بپردازند چه فرقی بین آنهاست؟
سیر تطور یک پدیده در وهله اول معلول هدف بدوی آن است، هر چیزی برای هدفی ساخته میشود و آن هدف محتوا و فرم آن را مشخص می‌کند، شبکه‌های اجتماعی با هدف‌های مشابه ساخته شده و نقطه مشترک ‌این هدف‌های مشابه وجه تجاری آن است، اغلب‌این شبکه‌ها و پیام‌رسان‌ها برای جذب مخاطب بیشتر و نیل به سود بیشتر طراحی شده‌اند، اهداف دیگر در درجه دوم اهمیت بوده‌اند؛ لذا به طراحان اولیه هر کدام از این شبکه‌های به‌عنوان کارآفرین‌های نمونه نگاه کنیم، اهدافی مانند تسهیل ارتباطات تحقق آزادی‌های اجتماعی و شکستن هیمنه رسانه‌های رسمی اهداف کارکردی و مزیت‌های ‌این شبکه‌ها هستند؛ لذا امکانات، ویژگی‌ها، ساختار و الگوریتم‌های فنی ‌این شبکه‌ها بیش از هر چیزی برای ‌ایجاد جذابیت مزیت رقابتی طراحی می‌شوند، هرچند همین مزیت رقابتی توجه به نیازهای مخاطب را ضروری می‌کند، به همین نسبت هدف از راه‌اندازی شبکه‌های اجتماعی ‌ایرانی هم جذب مخاطب بوده، ‌این هدف اگرچه از دل نیازی به ظاهر ‌ایدئولوژیک و امنیتی سر برآورده و مدیران ‌این شبکه‌ها هدف خود را دور کردن مخاطب از شبکه‌های اجتماعی خارجی اعلام می‌کنند ولی همین هدف یعنی تلاش برای جذب مخاطبان شبکه‌های دیگر. 
   
سلبریتی‌سالاری بلای فرهنگ و اندیشه
شبکه‌های اجتماعی هرکدام در ابتدای تأسیس خود نیاز داشتند که با جذب چهره‌های مشهور در عرصه هنر، فرهنگ و علم اقبال مخاطب را بیشتر کنند؛ لذا الگوریتم‌های ‌این شبکه‌ها به گونه‌ای طراحی شد تا چهره‌های مشهور را بیشتر در معرض دیدن مخاطبان قرار دهند با رشد علاقه‌مندی مخاطبان به‌ این چهره‌ها واژه سلبریتی در جهان فراگیر شد و ‌این چهره‌ها در شبکه‌های مجازی تبدیل به مرجع شدند اما از آنجا که مخاطب ‌این شبکه‌ها به دنبال راحتی و سادگی فهم مطالب بود، چهره‌های کم‌سوادتر بیشتر مورد اقبال قرار گرفته و آرتیست‌ها و خوانندگان و شومن‌ها به سلبریتی‌های اصلی ‌این شبکه‌ها تبدیل شده و چهره‌های عمیق و علمی نتوانستند چنین موقعیتی به دست بیاورند.پدیده سلبریتی مانند سایر مظاهر مدرنیته غربی در فرهنگ ‌ایرانی پدیده‌ای وارداتی و تقلیدی است، بدون شک در فرهنگ ‌ایرانی اسلامی افراد مرجع برای عوام وجود داشتند، ادبا، حکما، فقها، پهلوانان، اهل فتوت وریش‌سفیدان مرجع و محل رجوع و حل اختلاف مردم بودند. در تصمیم‌گیری‌ها نیز بخش مهمی از مردم از همین مراجع تبعیت می‌کردند. در دوره انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی نیز، دانشمندان، فقها و به طور اخص امام خمینی(ره) مرجع فکری و عملی جامعه بودند. کم کم پس از جنگ برخی خوانندگان و هنرمندان مشهور مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفتند و رسانه‌های دولتی و مجلات خصوصی با دعوت و وادار کردن آنان به اظهار نظر در مورد مسائل مختلف به تقلید از رسانه‌های خارجی باعث شهرت بیش از پیش آنان شدند. کم‌کم پدیده سلبریتی به‌عنوان یک عنصر وارداتی وارد فرهنگ‌ایران شد و با رواج شبکه‌های اجتماعی جای مراجع قبلی را تا حد زیادی گرفت و به یک عنصر ضدفرهنگ و اندیشه‌ایرانی اسلامی تبدیل شد؛ حال شبکه‌های اجتماعی داخلی که برای کاهش عوارض شبکه‌های اجتماعی خارجی تأسیس شده‌اند با استفاده از ظرفیت سلبریتی‌ها برای جذب مخاطب در همان مسیر حرکت کرده و به مرجعیت‌این افراد دامن می‌زنند.
   
فرهنگ پاپیولار
عامه پسندی یک مفهوم عام و پاپیولاریسم به معنی غربی آن مفهومی خاص است برای نوعی از عوام گرایی؛ همچنین عامه پسندی با تأکید بر زندگی پوچ و عاری از ارزش‌های اخلاقی، کلاسیک آنچه را که بشر امروز از آن تلذذ می‌برد به عنوان اصل می‌پذیرد در فرهنگ پاپیولار هیچ ارزشی از پیش تعیین شده نیست و هر چیزی که اکثریت مردم آن را می‌پذیرند و از آن لذت می‌برند مورد پذیرش قرار می‌گیرد؛ نتیجه عملی‌این پاپیولاریسم پدیده «مد» و عادی‌سازی است به‌این معنی که همان گونه که در صنعت مد ارزش‌های زیباشناختی به صورت روزآمد عوض می‌شوند ارزش‌های اخلاقی هم با جریان‌های رسانه‌ای تغییر می‌کنند.به طور مثال در سال‌های اخیر فرهنگی در مورد زندگی زناشویی توسط تاک‌شوهای تلویزیونی ترویج شد که زن و شوهر مقابل دوربین و در حضور همدیگر در خصوص روابط زناشویی و روابط جنسی خارج از روابط زناشویی حرف می‌زدند و آنها را به دلیل اخذ جایزه وادار به اعتراف می‌کردند تا از خیانت‌های‌شان حرف بزنند و واکنش همسران‌شان را در همان لحظه به تصویر می‌کشیدند که عمدتا واکنش‌های نه چندان محکم و منفی بود.با ‌این‌که ابتدا درفرهنگ پاپیولار غربی داشتن روابط دوستی دختر وپسر عادی‌سازی شد،سپس روابط جنسی دختر و پسر عادی‌سازی شد و حالا نوبت روابط جنسی مردان و زنان متأهل است؛ به همین ترتیب همین روابط در کشورهای دیگر از جمله ‌ایران هم تحت تأثیر رسانه‌های غربی ترویج شد؛ الگوریتم شبکه‌های اجتماعی هم براساس پرداختن به پدیده مد و عادات و سبک زندگی عامه پسند و پاپیولار است به‌این معنی که ساختارشکنی تجدد و پدیده‌های عجیب و غیر طبیعی توجه مخاطبان را جلب می‌کند و جلب توجه مهم‌ترین هدف و اساس الگوریتم ‌این شبکه‌هاست. درست که اغلب شبکه‌های اجتماعی داخلی با حمایت اداره می‌شوند اما به دو دلیل، پاپیولاریسم در الگوریتم ‌این شبکه‌ها نیز بروز جدی دارد؛ اول ‌این که طراحی اولیه پلتفرم‌ها با خرید یا هک دیتابیس پلتفرم‌های خارجی انجام شده و کپی ‌این شبکه‌هاست دوم ‌این که گردانندگان ‌این پلتفرم‌ها مسیر آسان‌تری را برای جذب مخاطب برگزیده و از روش‌های مجرب و موفق پیشین استفاده کرده و از ساده‌سازی وعامه‌پسندی برای افزایش مخاطب بهره می‌برند این پاپیولاریسم غربی به‌مراتب از فعالیت‌های سیاسی ضدانقلاب و صفحات مروج فساد وتصاویر نیمه جنسی خطرناکتر است؛ چراکه پاپیولاریسم هم وجه سبک زندگی وهم وجه فکری وفرهنگی دارد پاپیولاریسم ازطریق ترویج سبک زندگی و فرهنگ پاپیولار بر ظاهرگرایی و پوچ بودن اخلاقیات کهن تأکید می‌کند و در نهایت دنیا را بی‌نیاز از معنویت و ماورا می‌شناساند.
   
گسست معیارهای رسمی
در رسانه‌های رسمی کتاب‌ها، مجلات، مطالب نوشتن قوانین وقواعدی، داشت به طورمثال خبرو اطلاعات روزانه می‌بایست توسط خبرنگاران حرفه‌ای تهیه وازمحک تقاطع‌گیری صحت‌سنجی و امکان‌سنجی می‌گذشت، درمورد مطالب،علمی ادبی و شعر هم ابتدا متن ویراستاری فنی و سپس ادبی را پشت‌سر می‌گذاشت وسپس به زیور نشر آراسته می‌شد اما شبکه‌های اجتماعی ‌این امکان را دادند که هر فردی با هر درجه از دانش و تخصص، مطالب خود را نوشته و منتشر کند و افراد کم‌دانش و آموزش‌ندیده صاحب رسانه و نشر شوند؛ لذا تعادل تولید محتوا به‌هم خورد به‌گونه‌ای که در شبکه‌های اجتماعی بیش از آن‌که محتوای دارای ارزش علمی و ادبی تولید شود، محتوای غلط و ضدادبیات و هنر تولید می‌شود و در آینده ممکن است مرجع بسیاری از اطلاعات ادبی و علمی گم شود و تشخیص سره از ناسره تقریبا ناممکن باشد و اگر چنین شود مانع بسیاری برسرراه رشدعلمی وفرهنگی کشورخواهدبود.در کشورهای غربی به‌واسطه وجود قانون کپی‌رایت شبکه‌های اجتماعی به‌شدت توسط ربات‌های تشخیص کپی‌رایت درخصوص تولیدات دیداری و شنیداری کنترل می‌شوند اما درخصوص تولیدات متنی‌ این سختگیری وجود ندارد ولی همین شبکه‌ها در کشورهای غیرانگلیسی‌زبان به‌هیچ‌وجه درخصوص تولیدات متنی الگوریتمی برای مقابله با سرقت ادبی و علمی ندارند، لذا آسیب‌های جدی به پدیده ارجاع علمی و ادبی می‌زنند و شبکه‌های داخلی هم به تقلید از آن در ‌این زمینه سکوت کرده و اجازه می‌دهند اغتشاش علمی و ادبی در شبکه‌های اجتماعی به مسیر خود ادامه دهد؛ در حالی‌که ‌این امکان وجود دارد که الگوریتم‌هایی برای تشخیص مرجع به‌صورت خودکار و قابلیت گزارش غلط‌نویسی و گزارش دروغ‌نویسی در ‌این شبکه‌ها تعبیه شود.همان‌گونه که ورود تکنولوژی و پدیده‌های مدرن به ‌ایران معمولا سطحی و ظاهری و عاری از عمق تقابل و مواجهه با آن نیز سطحی و برمبنای عناصر کم‌اهمیت‌تر است در مسأله شبکه‌های اجتماعی هم اگر اغتشاشات سال ۱۳۹۸و۱۴۰۱و کارکرد پیام‌رسان‌های تلگرام، واتس‌آپ واینستاگرام در ‌این دو ماجرا نبود، هیچ‌وقت عزمی برای جایگزینی شبکه‌های اجتماعی داخلی به‌وجود نمی‌آمد؛ پس مواجهه با آسیب‌های ‌این شبکه‌ها ظاهری و سطحی بوده و اگر سال‌های سال ‌این شبکه‌ها تیشه به فرهنگ و اندیشه کشور می‌زدند و اگر رخدادی امنیتی به‌وقوع نمی‌پیوست، کسی به فکر مقابله نمی‌افتاد اما حالا که عزمی برای توسعه شبکه‌های اجتماعی داخلی به‌وجود آمده می‌توان عمیق‌تر با ‌این مسأله مواجه شد و شبکه‌های اجتماعی را با هدف و کارکردی متفاوت‌تر اداره کرد.به‌طور مثال می‌توان الگوریتم‌هایی طراحی کرد که غلط‌نویسی در جمله‌بندی و املای فارسی را تشخیص و برای آن محدودیت ‌ایجاد کند، موسیقی اصیل و ارزشمند را ترند کرده و استفاده از این موسیقی رابه‌عنوان مشوق برای بالارفتن کارکردصفحات مجازی قراردهد، باپیشنهاد صفحات علمی، فرهنگی وشخصیت‌های فرهنگی به کاربران به صورت مداوم تعداد دنبال‌کنندگان آنهاراافزایش دهدو… .همه ‌این الگوریتم‌ها قابل طراحی واجراست وتنها همراهی مدیران و سرمایه‌گذاران دولتی را نیاز دارد. کاستن ازآسیب‌های فرهنگی،فکری و علمی شبکه‌های مجازی خارجی با محدود کردن آنها و تولید شبکه‌های داخلی مشابه ممکن نیست؛ بلکه اگر زمانه عوض شده وشبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی ناگزیر شده است، می‌باید این شبکه‌ها براساس نیاز جامعه و صلاح فرهنگ و اندیشه ‌ایرانی اسلامی طراحی شود و اگر هزینه‌ای بیشتر از گذشته لازم دارد، ‌این هزینه پرداخت شود؛ از طرف دیگر چون شبکه‌های اجتماعی خارجی به هر حال قابل حذف نیستند می‌توان از رسانه‌های مختلف مجازی و رسمی برای امر آموزش درست استفاده کرد.

سندرم مخاطب بی‌حوصله
شبکه‌های اجتماعی نخستین امکان اشتراک مطالب وویدئوی طولانی‌تر راداشتند اما کم‌کم متوجه شدند که ویدئوهای کوتاه‌تر باحوصله مخاطب همخوان‌تر است، ‌اینستاگرام اولین‌بار برمبنای انتشار عکس و ویدئوی کوتاه راه‌اندازی شد و با استقبال مخاطبان ‌این پلتفرم رشد خوبی کرد و جریان تولید محتوا در آن فراگیر شد. بالطبع محتوای تولیدشده برای‌ این شبکه براساس محدودیت‌ها انجام می‌گرفت و رفته‌رفته ذائقه مخاطب براساس‌این محتوا تغییر کرد.کوتاه‌گویی و گزیده‌گویی نه‌فقط مذموم نیست بلکه یکی از مزایای کلام و اثر هنری است امابه شرطی که ازمعیارهای هنرمندانه وادیبانه پیروی کند،درحالی که درفضای ‌اینستاگرام کوتاه‌گویی آثاربدون معیارهای هنری رخ می‌دهد و تنها معیار گویا بودن و عوام‌فهم بودن است، تولیدکنندگان محتوا برای قابل‌فهم بودن اثرشان توسط مخاطب عام هر بار از پیچیدگی و ظرایف هنری کاسته و به عوام زدگی افزودند، در نتیجه ذائقه مخاطب به سمت سادگی و بی‌حوصلگی حرکت کرد؛ تا جایی که دیگر کسی حوصله مطالب تحلیلی و علمی را نداشت، مخاطبان سایر پلتفرم‌ها هم کم‌کم به سمت تولید محتوای کوتاه و ساده رفته و برای بیان احساسات وعلایق خود معیارهای هنری راکنارگذاشتند. ‌این معیارها حتی در طنز و هجو هم به ابتذال کشیده شد و مخاطب‌ ایرانی که درگذشته به هر لطیفه‌ای نمی‌خندید، امروزه در اثر چالش‌ها و ذائقه‌سازی‌های شبکه‌های اجتماعی مخاطب ساده‌ترین طنزها شده است.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا