خلاصه کتاب گلاسنهایت | گفتاری در باب تفکر (مارتین هایدگر)

خلاصه کتاب گلاسنهایت: گفتاری در باب تفکر ( نویسنده مارتین هایدگر )
کتاب «گلاسنهایت: گفتاری در باب تفکر» اثر مارتین هایدگر، دعوتی عمیق به تأملی دوباره بر ماهیت اندیشیدن و زیستن در عصر مدرن است. این اثر ارزشمند، گشاینده ی مسیری برای رهایی از سلطه تفکر صرفاً محاسباتی و بازگشت به شیوه ای اصیل تر از بودن در جهان است. در دنیای پرشتاب امروز که تکنولوژی بر هر جنبه ای از زندگی سایه افکنده، فهم «گلاسنهایت» از سوی هایدگر، به عنوان یک راه رهایی و بازگشت به هستی اصیل، اهمیتی حیاتی می یابد.
مارتین هایدگر، یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان قرن بیستم، با طرح پرسش از «هستی» و تبیین مفاهیم بنیادینی چون «دازاین» (Dasein) یا همان هستی-آنجا، انقلابی در فلسفه قاره ای پدید آورد. او همواره در پی آن بود که انسان را به اندیشیدن دوباره درباره ی خود و جایگاهش در هستی فرا بخواند. کتاب «گلاسنهایت»، که از آثار متأخر هایدگر به شمار می آید و نخستین بار در سال ۱۹۵۹ به انتشار رسید، نقطه ی اوجی در سیر اندیشه ی او پیرامون رابطه انسان با تکنولوژی و شیوه های تفکر است. این کتاب، مسیری را می گشاید که در آن می توان از بندهای ذهنی که تفکر را به ابزاری برای محاسبه و کنترل تقلیل می دهد، رها شد و به سوی گشودگی و پذیرش حقیقت هستی گام برداشت. هایدگر در این اثر تلاش می کند تا میان دو شیوه اساسی از تفکر تمایز قائل شود: «تفکر محاسباتی» که غالب بر عصر مدرن است و «تفکر تأملی» که راه را برای گلاسنهایت یا همان رهایی و سکون فراهم می آورد. این تمایز نه تنها برای فهم عمیق تر فلسفه هایدگر ضروری است، بلکه بصیرت های مهمی را برای مواجهه با چالش های وجودی انسان در مواجهه با تکنولوژی فراهم می آورد.
مارتین هایدگر: جستجوگر معنای هستی
فلسفه مارتین هایدگر همواره حول محور پرسش از هستی و معنای آن می چرخید. او از نخستین آثارش، به ویژه «هستی و زمان»، تلاش کرد تا از سنت های متافیزیکی غرب که هستی را به موجودات تقلیل داده بودند، فراتر رود و راهی نو برای اندیشیدن به هستی بگشاید. هایدگر معتقد بود که انسان مدرن، در پی پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی، از معنای اصیل هستی دور افتاده و جهان را صرفاً به مجموعه ای از اشیاء قابل محاسبه و کنترل می بیند. این نگاه ابزاری، او را بر آن داشت تا به نقد بنیادین تکنولوژی و تأثیر آن بر شیوه تفکر انسان بپردازد.
«گلاسنهایت: گفتاری در باب تفکر» در این مسیر فکری هایدگر از اهمیتی ویژه برخوردار است. این کتاب در واقع حاصل دو بخش اصلی است: یک سخنرانی که هایدگر در سال ۱۹۵۵ در بزرگداشت آهنگساز آلمانی، کنرادین کروتسر، ایراد کرده و متنی که برای مخاطب عام در نظر گرفته شده بود. بخش دوم شامل منتخبی از گفت وگوهای هایدگر است که در سال ۱۹۴۴ به رشته تحریر درآمده بودند و مفاهیم مطرح شده در سخنرانی را به شکلی تخصصی تر و عمیق تر بسط می دهند. این گفت وگوها میان سه شخصیت: راهنما، دانشمند و محقق در جریان است و به مباحثی چون هستی، تکنولوژی و شیوه های تفکر می پردازد. این ترکیب از یک متن عمومی و یک گفت وگوی تخصصی، کتاب «گلاسنهایت» را به اثری بی نظیر برای ورود به اندیشه های متأخر هایدگر تبدیل می کند و خواننده را گام به گام با پیچیدگی های فلسفه اش آشنا می سازد.
گلاسنهایت: گشایش راهی به رهایی
واژه «گلاسنهایت» (Gelassenheit) در زبان آلمانی معانی مختلفی چون رها کردن، رهایی، سکون، آرامش و واگذاری را در بر می گیرد. اما در فلسفه هایدگر، این واژه از عمقی بسیار فراتر برخوردار است و به یک حالت وجودی و شیوه ای از اندیشیدن اشاره دارد. هایدگر «گلاسنهایت» را نه یک بی تفاوتی یا انفعال، بلکه «ذات تفکر» می نامد. او معتقد است که رهایی و سکون واقعی، پیش شرطی برای دستیابی به تفکری اصیل است.
«گلاسنهایت» به معنای نوعی پذیرش و گشودگی در برابر هستی است؛ گشودگی ای که در آن انسان از تلاش برای کنترل و تسلط بر هر آنچه در جهان است، دست می کشد. این رهایی، فعال و آگاهانه است و نیازمند یک دگرگونی بنیادین در نگرش انسان است. به جای آنکه جهان را ابزاری برای اراده و نیازهای خود ببیند، در «گلاسنهایت» فرد دعوت می شود که به هستی «گوش فرا دهد» و اجازه دهد حقیقت خود را آشکار سازد. این مفهوم، هسته اصلی اندیشه متأخر هایدگر را تشکیل می دهد و راه را برای غلبه بر چالش های ناشی از سلطه تکنولوژی و تفکر محاسباتی می گشاید. «گلاسنهایت» نه فقط یک ایده فلسفی، بلکه یک تمرین مداوم و شیوه ای برای زیستن است که به انسان امکان می دهد تا در برابر رازگونگی هستی گشوده بماند و از آن بهره مند شود. این گشودگی، نه به معنای چشم پوشی از عمل و اراده، بلکه به معنای رها شدن از اراده به سلطه و کنترل بی وقفه است.
دو شیوه ی تفکر: رویارویی تفکر محاسباتی و تأملی
هایدگر در کتاب «گلاسنهایت» به تبیین دو شیوه اساسی تفکر می پردازد که در مواجهه انسان با جهان نقش حیاتی دارند. این دو شیوه، بنیاد تفکیک هایدگر از تفکر غالب در عصر مدرن و شیوه تفکر مورد نظر او برای دستیابی به هستی اصیل هستند.
تفکر محاسباتی (Das rechnende Denken)
این نوع تفکر، همان طور که از نامش پیداست، بر پایه محاسبه، برنامه ریزی، کنترل و تسلط بر اشیاء و نتایج استوار است. تفکر محاسباتی به دنبال «چگونه» است؛ چگونه می توانیم به بهترین نحو از منابع استفاده کنیم، چگونه می توانیم بیشترین بازده را داشته باشیم، چگونه می توانیم به اهداف از پیش تعیین شده دست یابیم.
ویژگی ها:
- ابزاری و هدف گرا: همه چیز را به چشم ابزاری برای رسیدن به یک هدف خاص می بیند.
- کارآمدی محور: به دنبال بهینه سازی و افزایش بهره وری است.
- سلطه جو: تلاش می کند بر جهان و موجودات آن تسلط یابد و آن ها را کنترل کند.
- غالب در عصر مدرن: این شیوه تفکر، بنیان علوم، تکنولوژی، اقتصاد و برنامه ریزی های روزمره را تشکیل می دهد.
محدودیت ها و خطرات:
تفکر محاسباتی، با وجود کارآمدی اش در پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی، در رسیدن به حقیقت هستی ناتوان است. این تفکر جهان را شی ءواره می کند و به جای دیدن هستی در کلیت خود، آن را به مجموعه ای از اشیاء قابل استفاده تقلیل می دهد. هایدگر معتقد است که سلطه بی رویه این نوع تفکر، انسان را از اصالت وجودی خود دور می کند و او را درگیر چرخه ی بی پایان تولید و مصرف می سازد. خطری که از این نوع تفکر برمی خیزد، نه صرفاً در ابزارهایی است که تکنولوژی فراهم می آورد، بلکه در شیوه ای است که این ابزارها بر ادراک انسان از هستی تسلط می یابند.
تفکر تأملی (Das besinnliche Denken)
در مقابل تفکر محاسباتی، هایدگر از «تفکر تأملی» سخن می گوید. این شیوه تفکر، عمیق، ژرف نگر، گشوده و پذیراست. تفکر تأملی از بند کنترل و محاسبه رها می شود و به جای تمرکز بر «چگونه»، به «چه چیز» (ماهیت) امور می پردازد. این تفکر به دنبال کشف حقیقت پنهان در پدیدارها و گشودگی در برابر رازگونگی هستی است.
ویژگی ها:
- بدون هدف از پیش تعیین شده: به جای دنبال کردن یک هدف مشخص، به خود فرآیند اندیشیدن و کشف حقیقت متمرکز است.
- پذیرش رازگونگی: گشوده در برابر ابهام و ناگفته ها است و سعی در حل تمام mysteries ندارد.
- تمرکز بر ماهیت: به دنبال درک ذات پدیدارها و نه صرفاً کاربرد آن هاست.
- ارتباط مستقیم با «گلاسنهایت»: تفکر تأملی بدون دستیابی به حالت رهایی و سکون (گلاسنهایت) ممکن نیست.
هدف و چالش ها:
هدف تفکر تأملی، رسیدن به هستی و گشودگی در برابر حقیقت است. این شیوه تفکر به انسان امکان می دهد تا عمیقاً با جهان ارتباط برقرار کند و از سلطه صرف تکنولوژی فراتر رود. با این حال، دستیابی به تفکر تأملی در عصر سلطه تکنولوژی بسیار دشوار است. هایدگر بر این باور بود که انسان مدرن، چنان درگیر تفکر محاسباتی شده که توانایی خود را برای تأمل و ژرف نگری از دست داده است. این چالش، دعوتی است به یک دگرگونی بنیادین در شیوه ی زیست و اندیشیدن.
هایدگر معتقد است که «ما هرگز تفکر نخواهیم کرد، تا زمانی که به آنچه باید مورد تفکر قرار گیرد، روی نیاوریم.»
برای درک بهتر تفاوت این دو شیوه تفکر، می توان به جدول زیر نگاهی انداخت:
ویژگی | تفکر محاسباتی (Calculative Thinking) | تفکر تأملی (Meditative Thinking) |
---|---|---|
رویکرد اصلی | برنامه ریزی، کنترل، تسلط | گشودگی، پذیرش، ژرف نگری |
هدف | دستیابی به نتایج و کارایی | رسیدن به حقیقت هستی |
ماهیت | ابزاری، هدف گرا، خطی | بی هدف از پیش تعیین شده، دایره ای، هستی گرایانه |
تمرکز بر | «چگونه» (how) و «کاربرد» (use) | «چه چیز» (what) و «ماهیت» (essence) |
رابطه با تکنولوژی | بنیان و ستون فقرات تکنولوژی مدرن | راهی برای فراتر رفتن از سلطه تکنولوژی |
حالت وجودی | شی ءواره کردن جهان، دور شدن از اصالت | اقامت اصیل، درک رازگونگی |
ساختار کتاب گلاسنهایت و سیر اندیشه هایدگر
کتاب «گلاسنهایت» با ساختار دوگانه خود، نقش مهمی در فهم سیر تکاملی اندیشه مارتین هایدگر ایفا می کند. این ساختار نه تنها به خواننده در درک تدریجی مفاهیم پیچیده کمک می کند، بلکه نشان دهنده ی تلاش هایدگر برای تبیین اندیشه هایش در سطوح مختلف مخاطبان است.
دو بخش اصلی کتاب: از خطابه ی یادبود تا گفت وگو
همان گونه که پیش تر اشاره شد، کتاب «گلاسنهایت» از دو بخش اصلی تشکیل شده است:
- خطابه ی یادبود (Die Gelassenheit): این بخش، در واقع متن سخنرانی هایدگر در سال ۱۹۵۵ در زادگاهش، مسکیرش، به مناسبت بزرگداشت آهنگساز کنرادین کروتسر است. لحن این بخش نسبتاً عمومی تر و مقدماتی است و برای مخاطبان گسترده تری ایراد شده است. در این خطابه، هایدگر برای نخستین بار مفهوم «گلاسنهایت» را به گونه ای روشن مطرح می کند و به نقد تفکر محاسباتی در عصر تکنولوژی می پردازد. این بخش به عنوان یک دروازه ورود به مباحث اصلی کتاب عمل می کند و برای کسانی که تازه با هایدگر آشنا می شوند، نقطه ی شروع مناسبی است.
- گفت وگو پیرامون تفکر (Gespräch über das Denken): این بخش، شامل گفت وگویی سه نفره میان راهنما، دانشمند و محقق است که در سال ۱۹۴۴ (یک دهه پیش از سخنرانی) نوشته شده بود. این گفت وگوها مفاهیم مطرح شده در بخش اول را به شکلی تخصصی تر و عمیق تر بسط می دهند. در این قسمت، هایدگر به تفصیل وارد جزئیات تمایز میان تفکر محاسباتی و تأملی می شود و ابعاد هستی شناختی «گلاسنهایت» را تشریح می کند. این گفت وگو، با پیچیدگی ها و ظرافت های خاص خود، خواننده را به بطن اندیشه هایدگر می برد و چالش های دستیابی به تفکر تأملی در عصر مدرن را با ژرف بینی خاصی واکاوی می کند.
جایگاه کتاب در اندیشه هایدگر
«گلاسنهایت» را می توان به عنوان یک پل مهم در سیر اندیشه هایدگر در نظر گرفت؛ پلی که آثار اولیه او، به ویژه «هستی و زمان»، را به تأملات متأخرش درباره تکنولوژی، زبان و هستی پیوند می دهد. در «هستی و زمان»، هایدگر به بنیادهای هستی شناختی «دازاین» می پردازد و مفهوم «بودن-در-جهان» را تشریح می کند. «گلاسنهایت» اما بیشتر بر چالش های «بودن-در-جهان» در عصر تکنولوژیک تمرکز دارد و راهی برای بازگشت به این بودن اصیل ارائه می دهد.
فهم این کتاب، مقدمه ای ضروری برای ورود به جهان پیچیده و عمیق هایدگر است. از طریق «گلاسنهایت»، خواننده با یکی از مهم ترین دغدغه های فلسفی هایدگر یعنی مواجهه با تکنولوژی و تأثیر آن بر تفکر انسان آشنا می شود. این کتاب، علاوه بر طرح مفاهیم بنیادی، به خواننده کمک می کند تا سبک خاص نگارش و شیوه ی استدلال هایدگر را درک کند و برای مطالعه آثار دشوارتر او آماده شود.
در جایی هایدگر اشاره می کند که «فهم عمومی، آنچه را که نمی تواند بلادرنگ متناسب با چارچوب های خودش بفهمد، خیلی سریع محکوم به فهم ناپذیر بودن می کند.» این نکته، اهمیت گشودگی و تأمل را در مواجهه با اندیشه های او نشان می دهد.
پیام هایدگر برای زندگی معاصر: گلاسنهایت به مثابه راهی برای بقا
پیام هایدگر در «گلاسنهایت»، با گذشت زمان نه تنها کهنه نشده، بلکه با افزایش سلطه تکنولوژی بر ابعاد مختلف زندگی انسان، بیش از پیش اهمیت یافته است. او در این کتاب، راهی را برای بقای روح انسان در برابر فشارهای عصر مدرن و فراگیر شدن تفکر محاسباتی پیشنهاد می کند.
چگونگی مقابله با سلطه تکنولوژی
هایدگر نه تنها یک منتقد سرسخت تکنولوژی بود، بلکه آن را یکی از بزرگ ترین خطرات برای هستی اصیل انسان می دانست. اما او هرگز به دنبال رد مطلق تکنولوژی نبود، بلکه به دنبال شیوه ای برای مواجهه صحیح با آن بود. «گلاسنهایت» در اینجا نقش محوری ایفا می کند. این مفهوم، به انسان می آموزد که چگونه می تواند در عین استفاده از تکنولوژی و بهره مندی از مزایایش، از سلطه بی چون و چرای آن رها شود. رهایی از تفکر محاسباتی صرف به این معناست که انسان بتواند به جهان نه فقط به عنوان یک منبع قابل بهره برداری یا یک سیستم قابل کنترل، بلکه به عنوان یک پدیده رازگونه و سرشار از معنا بنگرد. این نگاه دوگانه، «پذیرفتن و در عین حال رها کردن»، راهی برای بقای انسانیت در عصر تکنولوژی است.
این رهایی نه به معنای بی تفاوتی نسبت به ابزارهای تکنولوژیک است، بلکه به معنای عدم وابستگی تام به آن هاست. فرد می تواند از تلفن همراهش استفاده کند، اما وابسته به آن نباشد؛ می تواند از اینترنت بهره ببرد، اما اجازه ندهد تمام ابعاد زندگی اش را کنترل کند. این رویکرد نیازمند آگاهی و تمرین مداوم است تا بتوان بین آنچه ابزار است و آنچه ذاتاً ارزشمند است، تمایز قائل شد.
رهایی از اراده و بازگشت به اقامت اصیل
یکی از مهم ترین جنبه های «گلاسنهایت»، دعوت به رها کردن «اراده به تسلط و کنترل کامل» است. انسان مدرن غالباً بر این باور است که باید بر همه چیز کنترل داشته باشد: بر طبیعت، بر سرنوشت خود، حتی بر دیگران. هایدگر این اراده به تسلط را ریشه ی بسیاری از مشکلات می داند. «گلاسنهایت» به معنای دست کشیدن از این اراده ی تسلط جو و پذیرش این واقعیت است که برخی امور خارج از کنترل ما هستند و برخی رازها هرگز به طور کامل آشکار نخواهند شد.
این رهایی از اراده، به انسان کمک می کند تا به «اقامت اصیل» بازگردد. «اقامت» در فلسفه هایدگر، صرفاً به معنای سکونت فیزیکی در مکانی نیست، بلکه به معنای شیوه ای از بودن در جهان است که در آن انسان با هستی در هماهنگی و هم آوایی قرار می گیرد. این اقامت، نه یک فرار از واقعیت، بلکه یک حضور فعال و تأملی در لحظه است. انسان از حالت «پرت شدگی» در امور روزمره و محاسبات بی پایان رها می شود و می تواند به عمق هستی خود و جهان اطرافش پی ببرد. این همان چیزی است که هایدگر آن را «سکونت در نزدیکی هستی» می نامد.
این مفهوم با ایده هایی چون «ذهن آگاهی» (Mindfulness) در فلسفه های شرقی و غربی دارای شباهت هایی است، هرچند که «گلاسنهایت» ریشه های هستی شناختی عمیق تری دارد. هر دو مفهوم بر اهمیت حضور در لحظه، گشودگی در برابر تجربه و رهایی از بند افکار و اراده های سرکوب گر تأکید می کنند. در نهایت، هایدگر از انسان دعوت می کند تا با تمرین «گلاسنهایت»، راهی برای بقای اصالت وجودی خود در عصر سلطه تکنولوژی بیابد.
«ما هر دو چیز را می توانیم بگوییم: بله به استفاده اجتناب ناپذیر از ابزارهای تکنولوژیک، و نه به اجازه دادن به این ابزارها برای تسلط مطلق بر هستی مان.» این جمله، چکیده ای از رویکرد هایدگر به تکنولوژی است.
نتیجه گیری: رهایی در چالش های زمانه
کتاب «گلاسنهایت: گفتاری در باب تفکر» بیش از آنکه یک کتاب صرفاً فلسفی باشد، دعوتی است به یک دگرگونی وجودی در نحوه تفکر و زیست انسان. مارتین هایدگر در این اثر، با طرح تمایز میان «تفکر محاسباتی» و «تفکر تأملی»، راهی را برای رهایی از سلطه ذهنیتی که جهان را به ابزاری برای کنترل و بهره برداری تقلیل می دهد، گشوده است. او نشان می دهد که چگونه در دنیایی که تکنولوژی به هر سو گسترده شده و زندگی را از معنا تهی کرده است، می توان با تمرین «گلاسنهایت» یا همان رهایی و سکون، به هستی اصیل بازگشت.
پیام هایدگر در این کتاب، نه یک نفی کامل تکنولوژی، بلکه دعوتی است به یک رویکرد دوگانه: پذیرش و استفاده از تکنولوژی در عین حال که اجازه ندهیم آن بر هستی ما تسلط یابد. این رهایی از اراده ی تسلط جو و گشودگی در برابر رازگونگی هستی، امکان «اقامت اصیل» را برای انسان فراهم می آورد. درک «گلاسنهایت» در عصر کنونی، که ارتباطات مجازی و الگوریتم ها بر تفکر و روابط انسانی سایه افکنده اند، از هر زمان دیگری حیاتی تر است. این کتاب به ما یادآوری می کند که چگونه می توانیم در کنار پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی، همچنان به عمق وجود خود و جهان پیرامونمان متصل بمانیم.
برای کسانی که مشتاقند تا این مفاهیم عمیق را به شکلی کامل تر تجربه کنند و به دنیای اندیشه ی مارتین هایدگر نزدیک تر شوند، مطالعه ی کامل کتاب «گلاسنهایت: گفتاری در باب تفکر» می تواند یک سفر فکری روشنگرانه باشد. این اثر نه تنها به درک بهتر فلسفه ی هایدگر کمک می کند، بلکه ابزارهایی برای تأمل بر زندگی و جایگاه خود در این جهان شلوغ و پرهیاهو را نیز ارائه می دهد.