هولوکاست سیاه: رازگشایی از قتلعام یکمیلیونی
غزال زیاری: کلیسای Ntarama در فاصله ۴۵ دقیقهای کیگالی، پایتخت رواندا، شاید از برخی جهات شبیه کلیساهای معمولی باشد، اما در داخل آن لباسهای فراوانی، آغشته به خون به دیوارها آویزان است و در ویترینی شیشهای بیش از ۲۶۰ جمجمه انسان دیده میشود که بسیاری از آنها خرد شدهاند، در داخل برخی جمجمهها هنوز سلاحهای زنگزده دیده میشود و چوب و چماقهایی به دیوار تکیه داده شدهاند.
این کلیسا محل یکی از قتلعامهایی است که در جریان نسلکشی سال ۱۹۹۴ در رواندا علیه توتسیها که یکی از بدترین نسلکشیها در اواخر قرن بیستم به شمار میرود، مورد استفاده قرار گرفته بود. در طول ۱۰۰ روز، اعضای قوم هوتو حدود ۸۰۰ هزار تا یک میلیون توتسی را به قتل رساندند. قاتلان از شبهنظامیان و شهروندان عادی بودند و حتی بسیاری از هوتوهای میانهرو و گروه اقلیت توا نیز به قتل رسیدند.
اووده انگومبوا، مدیر این سایت گفته که بیش از ۵هزار توتسی در این کلیسا کشته شدند که شامل کودکان، نوزادان و زنان باردار بودند و حتی برخی از آنها، قبل از قتل مورد تجاوز قرار گرفته بودند. قاتلان از افراد رشوه میگرفتند تا بتوانند راه کشته شدنشان را انتخاب کنند و مثلا به جای کشته شدن با قمه، تیرباران شوند.
سیامین سالگرد نسلکشی رواندا
امسال رواندا به مناسبت سی سالگی این جنایت، مراسم بزرگداشتی را برگزار کرده است. در حال حاضر نسلکشی یکی از بحثبرانگیزترین سوژههای مطالعاتی است که محققان، از علوم اجتماعی و سیاسی گرفته تا متخصصان سلامت روان، ژنتیک و اعصابشناسی بررسیهای عمیقی را درباره این رویداد انجام دادهاند.
این بررسی با توجه به بحرانهای خشونتآمیز در بخشهای مختلف جهان، مثل اوکراین، اسرائیل و غزه، سودان و کنگو اهمیت زیادی دارد. برخی از این خشونتها ویژگیهای مشابهی دارند و تحقیق درباره جنایاتی مثل نسلکشی رواندا به رویکردهای بلندمدت در درمان مفید خواهد بود.
با وجود سختیهای این مطالعه، محققان معتقدند که در جهت توسعه نظریه نسلکشی، به دنبال دلایلی هستند که به خشونت تودهای دامن می زند.
فیل کلارک، محقق سیاست بینالملل در دانشگاه لندن که بیش از دو دهه درباره رواندا مطالعه کرده، میگوید:« مطالعات نسلکشی مهمند. اگر بفهمید که نسلکشی چرا و چگونه رخ میدهد، با مقایسه نسلکشیها درسراسر جهان، میتوانیم نظریهای کلی درباره این رویدادهای وحشتناک ارائه کنیم.»
یکی از درسهای مهم نسلکشی رواندا، اهمیت مشارکت و حمایت از محققان محلی است که این کار در رواندا سخت است؛ چرا که در نسلکشی تقریبا تمام جامعه دانشگاهی این کشور از بین رفته است.
الگوهای خشونت
قبل از سال ۱۹۹۴، بیشتر مطالعات نسلکشی روی هلوکاست و کشتار ۶ میلیون یهودی توسط دولت نازی آلمان در جنگ جهانی دوم متمرکز بود.
طبق گفته کلارک، تحقیقات درباره نسلکشی رواندا نیز بلافاصله آغاز نشد و ۱۰ تا ۱۵ سال از این اتفاق گذشته بود که محققان به بررسی این موضوع پرداختند که چه چیزی صدهاهزار غیرنظامی را به خشونت جمعی سوق داده است. محققان براین باورند که نباید دراین ماجرا نقش استعمار را در رواندا فراموش کرد.
در اوایل سده ۱۹۰۰، استعمارگران بلژیکی، طبقههای اجتماعی متعددی را بین مردم رواندا ایجاد کردند: هوتو، توتسی و توا. تنشهای قومی بین هوتوها و توتسیها در طول دههها ادامه داشت و چندین قتل عام دراین میانه رخ داد که به نسلکشی سال ۱۹۹۴ منتهی شد.
تیموتی لانگمن، دانشمند علوم سیاسی دانشگاه بوستون در سال ۱۹۹۲ برای اولین بار به رواندا رفت؛ او معتقد است که هر نسلکشی منحصر به فرد است:« در نسلکشیها، برخی الگوهای رایج نیز وجود دارد و محققان میتوانند با مطالعه مواردی مانند رواندا، هولوکاست و دیگر نسلکشیها چیزهای زیادی بیاموزند و از وقوع خشونت در جاهای دیگر جلوگیری کنند.»
بهبود شرایط روانشناختی در رواندا
یکی از مباحث مورد بررسی، سلامت روان است. محققان در سه دهه گذشته، آسیبهای اولیه و بهبود آهسته بازماندگان و فرزندانشان را که بسیاری از آنها مستعد آسیب مجدد هستند، به ثبت رساندهاند و دولت رواندا به اجبار خدمات بهداشت روانی ایجاد کرده است.
ژان داماسکن ایامورمی در سال ۹۴ جوان ۲۸ سالهای بود که به عنوان دستیار پزشکی آموزش میدید و بعد از این اتفاقات تخصصش را در زمینه سلامت روان گرفت و جزو اولین کادر پزشکی بود که از بازماندگان نسلکشی حمایت کرد. او گفته:« شاهد همهچیز بودم. ما مانند آتشنشان بودیم.»
در ادامه سازمانهای غیردولتی وارد عمل شده و مشاورههای روانشناختی را برای بازماندگانی که اغلبشان خشونت فیزیکی و آسیبهای روحی غیرقابل تصوری را از قتلهای دستهجمعی که شاهدش بودند، تجربه کرده بودند، ارائه میکرد.
بیشتر بخوانید:
بعد از آن وقایع، ۹۶% مردم رواندا اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) را در نتیجه خشونت شدید تجربه کردند.
تدریجا منابع بهداشت روانی کشور توسعه یافت. در سال ۹۴ تنها یک روانپزشک به نام ناسون مونیانداموتسا در رواندا زندگی میکرد که در آن زمان در سوئیس بود و اکثر اعضای خانوادهاش را در خشونت از دست داد. او بلافاصله به رواندا بازگشت و در تنها بیمارستان روانی این کشور کارش را آغاز کرد و شروع به تعلیم دیگر پزشکان نمود.
مونیانداموتسا در سال ۲۰۱۶ درگذشت، ولی افراد زیادی را ترغیب کرد که برای آموزش به خارج از کشور بروند هرچند که حدود نیمی از آنها برنگشتند. در حال حاضر، این کشور تنها ۱۶ روانپزشک دارد که ۱۳ نفر از آنها از دانشکده روانشناسی رواندا فارغالتحصیل شدهاند تا به جمعیت ۱۳ و نیم میلیون نفری کشورشان خدمت کنند.
مشاوره، درمانشناختی رفتاری و دارو دراین کشور ادامه دارد؛ ولی افراد هنوز زخمهای ذهنی بزرگی از تجربیات تلخشان دارند. در جامعترین نظرسنجی رواندا در سال ۲۰۱۸ ، حدود ۲۸ درصد از بازماندگان نسلکشی علائم PTSD را گزارش کردند.
حمایت طولانی مدت از بازماندگان مهم است؛ چرا که بسیاری از آنها ممکن است دچار آسیب مجدد شوند و مثلا بروز خشونت در کنگو میتواند خاطرات را برایشان زنده کند.
ایامورمی معتقد است که برگزاری مراسم بزرگداشت برای قربانیان نسلکشی، یک سبک درمانی است؛ چرا که افراد فرصت مییابند تا درباره آسیبهایشان صحبت کنند و از یکدیگر حمایت کنند و محققان دریافتهاند حتی افرادی نیز که در طول نسلکشی زنده نبودهاند، از آن رنج میبرند. این ترومای بین نسلی یک چالش و یک واقعیت در رواندا است .
تروما بین نسلها
لئون موتسا، پزشک و تنها متخصص ژنتیک کشور در طول سالها، اولین کسی بود که اثرات ترومای رواندا را در سطح ژنتیکی بررسی و مشاهده کرد که کودکان متولد شده از زنانی که در سال ۱۹۹۴ باردار بودند، نشانههایی از تروما دارند.
در آن مطالعه ، تیم موتسا از زنانی که درسال ۹۴ باردار بودند و فرزندانشان و دیگر افرادی که در معرض نسل کشی نبودند، نمونه خون گرفتند و به این نتیجه رسیدند که بازماندگان نسلکشی و فرزندانشان دارای علائم اپیژنتیکی مشابهی در بخشهای خاصی از DNA هستند. در ادامه موتسا با یانسن، عصبشناس بلژیکی که از سال ۲۰۱۱ در دانشگاه رواندا بود، همکاری کرد و این تحقیقات گسترش یافت.
اما ایده وراثت اپی ژنتیک چند نسلی بحث برانگیز است و تیموتی بستور، زیستشناس مولکولی دانشگاه کلمبیا گفته: «من از هیچ مورد واقعاً قانعکنندهای که در آن وراثت بین نسلی نشان داده شده است، آگاه نیستم.»
وقتی دانشمندان به شرکت کنندگان در این مطالعه یادآوری کردند که ضربه روحی آنها بر فرزندانشان تأثیرگذار است، شاهد افزایش تابآوری در شرکت کنندگان بودند. بدین ترتیب دانشمندان با رواندرمانی از کودکان حمایت میکنند و حالا این والدین میتوانند بفهمند که چرا این اتفاق برای فرزندانشان می افتد.
یانسن گفته:« مطالعات بیولوژیکی نیز اهمیت زیادی دارد. میخواهیم این را در تاریخ ثبت کنیم. این شواهد به مبارزه با انکار نسلکشی کمک میکند.» او این مطالعات تحقیقاتی را در جاهای دیگر مانند عراق انجام داده است.
درسهایی که باید از رواندا گرفت
بخش عمدهای از تحقیقات درباره نسلکشی در رواندا در علوم اجتماعی و علوم انسانی بوده. دولت رواندا تمایزات رسمی قومی را پس از نسلکشی ریشهکن کرد. طبق آمار، کشورهایی که گروههای قومی را به رسمیت شناخته اند در شاخصهای اجتماعی مثل صلح، دموکراسی و اقتصاد امتیاز بهتری کسب کردهاند.
اسکات استراوس، دانشمند علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیا گفته: «این اتفاقات از نظر مقیاس خشونت، اختلال و رنج، رویدادهای بسیار مهمی هستند.»
مطالعات منحصراً توسط دانشمندان غربی انجام شده و تجزیه و تحلیل کلارک و همکارانش نشان داد که از سال ۱۹۹۴ تا ۲۰۱۹، تنها ۳.۳ درصد از مطالعات در مورد رواندای پس از نسل کشی، توسط محققان این کشور انجام شده . هدف از پروژه این بود که محققان رواندا داستانهای خود را به اشتراک گذاشته و محققان خارجی از آنها حمایت کنند.
بسیاری از تحقیقات، بر پایه صحبت با بازماندگانی است که وحشت غیرقابل تصوری را تحمل کردهاند و در این موقعیت محققان حرف آنها را گوش کرده و با آنها همدلی میکنند. آنها از طریق این مطالعات، با شناسایی شباهتها در بین نسلکشیهای مختلف که در رواندا و هولوکاست و نسلکشی ارمنیها در سال ۱۹۱۵ درک وسیعتری به دست می آورند.
به گفته محققان همه این نسلکشیها، ویژگیهای مشترکی داشتند. اولین مورد، نژادی کردن اعضای جامعه است و عوامل دیگر شامل برنامهریزی قتلعام سازمان یافته و گسترش یک ایدئولوژی در کل جامعه است. وینسنت دوکلرت، مورخ، محقق برجسته فرانسه در مورد نسلکشی ۱۹۹۴ گفته که آخرین مؤلفه، دخالت دولت و نهادهای آن، مانند مؤسسات مذهبی و مدارس، بهعنوان شرکتکننده در قتلهاست.
یکی از محققان دانشگاه یورک کینگ میگوید: «روایت بسیار سادهای درباره نسلکشی رواندا وجود داشت که توسط نفرتهای قبیلهای باستانی هدایت شده است. این توضیحات به نوبه خود میتواند به محققان در فهم اینکه چرا مردم مرتکب جنایات میشوند کمک کرده و در نهایت به توسعه رویکردهای موثر در متوقف کردن آنها منجر خواهد شد».
یکی دیگر از محققان به دنبال عوامل علّی مشترک نسلکشیهای مختلف هستند و اینکه چرا برخی از درگیریها که دارای شرایط نسلکشی هستند (از جمله خشونت در مالی در دهه ۱۹۹۰ و ساحل عاج در اوایل دهه ۲۰۱۰ ) به نسلکشی منجر نشدند. آنها براین باورند که مطالعه نسلکشی فواید زیادی دارد، اما جلوگیری از وقوع آنها در نهایت یک موضوع سیاسی است که توسط کشورها مدیریت میشود.
روایتهای بازماندگان
با توجه به اینکه تحقیقات قضایی بر روی مجرمان متمرکز شده، یکی از نگرانیهای محققان آن است که تمرکز کمتری بر بازتاب صدای بازماندگان صورت گیرد.
ژان پیر ساگاهوتو یکی از این بازماندگان است. او میگوید: « نمیتوانم تمام اتفاقات سال ۱۹۹۴ را بگویم؛ خیلی سخت است. جوری همه چیز را به یاد میآورم که انگار دیروز بوده.»
او بیش از ۲ ماه درون مخزنی پنهان شده بود تا زنده بماند. در آن زمان پدر و مادرش کشته شدند. او که حسابدار بود، پس از نسل کشی به عنوان راننده تاکسی مشغول کار شد و برای افرادی که برای پروژه ها از کشور بازدید میکردند، کار میکرد.
او ادامه داد:« میخواهم محققان واقعاً کاوش کنند و دریابند که علل واقعی نسلکشی چه بوده. این نسلکشی یک بازی شانسی نبود و برای مدت طولانی به خوبی آماده شده بود.»
یولاند موکاگاسانا، که اولین گزارش جامع بازماندگان از نسل کشی را در سال ۱۹۹۷ منتشر کرد میگوید:« یکی از مهمترین ابزارها برای محققان، ثبت شهادت بازماندگان است.» او با بازماندگان دیگر نسلکشیها و کشتارهای دستهجمعی صحبت کرده و شباهتهایی را در این رویدادها، صرف نظر از اینکه در کجای جهان اتفاق افتاده، دیده است. او میگوید: «ایدئولوژی نفرت یکسان است.»
در سال ۱۹۹۴، موکاگاسانا یک پرستار و یک زن موفق توتسی بود که کلینیک بهداشتی خود را اداره میکرد و با شروع این نسلکشی او و همسرش به امید اینکه فرزندانشان در کنار او ایمنتر باشند، از هم جدا شدند. در طول ماههای نسلکشی، او گزارشهایش را روی ضایعاتی مانند پاکتهای سیگار مینوشت. شوهر و فرزندان موکاگاسانا کشته شدند و وقتی او به مکان امنی رسید، یکی از اولین چیزهایی که میخواست قلم و کاغذی برای ضبط آنچه اتفاق افتاده بود.
منبع: nature
227321