«جامعه نگران» باب دل مسئولان
در مثل جای مناقشه نیست اما بر حسب تصادف ما هم کلی دلیل و انگیزه برای دلواپسیهای بامزه به شرح زیر داریم.
بخشی از نگرانیهای ما …
– چرا پولمان روز به روز بیارزشتر میشود و اجناس و ارز و طلا با ارزشتر؟
– صیانت از فضای مجازی کجایمان را صیانت کرد؟
– این حجم از پارازیت سرطانزا بر روی امواج ماهواره کی دمار از روزگارمان درمیآورد؟
– نتیجه کیک زرد لعنتی و سوخت هستهای پیشکش؛ آیا انرژیهایی همچون بنزین و حتی مازوت عاقبتشان میرسد به بنزینسوپر؟
– چرا در سرما گاز و برق نداریم و در گرما آب و برق؟
– آیا در اثر استنشاق مازوت و دود خواهیم مرد یا در اثر تصادفات جادهای بخاطر راهها و خودروهای ناامن؟
– با توجه به فرارسیدن زمان زلزله ادواری تهران؛ کی و در چه حالی خاک بر سر خواهیم شد؟
– عاقبت کشورمان با اینهمه مهاجرت نخبگان و صاحبان سرمایه چه خواهد شد؟
– آینده جامعهای که جوانانش ازدواج نمیکنند و اگر هم بکنند طلاق میگیرند چه میشود؟
– پیر و پاتالها چگونه چرخ کشور را خواهند گرداند؟
– چرا توریست نداریم و تا دلتان بخواهد مسافرانی داریم که برای سفرهای خارجی لهله میزنند؟
– دوا و درمان با نرخهای در حال صعود لحظهای پیشکش؛ با این هزینههای کفن و دفن و مجالس ترحیم؛ مراسم مرگ بدون عزتمان چگونه برگزار خواهد شد؟
– نتیجه دمیدن دم به دم مسئولین؛ رسانه میلی؛ روزنامه توپخانه و… در شیپور جنگ و تهدید عالم و آدم؛ عاقبت به کجا ختم خواهد شد؟
– اصولا قدرت اول منطقه بودن را کجای دلمان بگذاریم؟
– آینده خودمان که معلوم است آتیه فرزندانمان چه خواهد شد؟
– بالاخره دشمنان چه بلایی سرمان خواهند آورد و این بار ترامپ چه چیزمان را پاره خواهد کرد؟
– نشانی مکانهایی که قرار بود برای اعتراضات مدنی؛ صنفی؛ سیاسی و … در نظر گرفته شوند دقیقا کجاست؟
– برنده درگیریهای حجاب و عفاف تابستانه کدام طرف خواهد بود؟
– سروش صحت؛ عادل فردوسیپور؛ احسان علیخانی؛ علی ضیاء؛ علی دایی و… چرا معلق شدند؟
و …..
اما سوال اینجاست چرا ما باید همواره درگیر مسئلهای یا نگران اتفاقی باشیم؟
بگذارید موضوع را کمی بازتر کنیم …
عصر جارچیها و رسانههای درباری
در روزگارانی نه چندان دور که نه سازمان مللی بود و نه حقوق بشری؛ حاکمان جهان برای بقای تاج و تختشان روشهای جالب و البته نسبتا خشنی داشتند. مثلا مردم را آنقدر با زندانِ همراه با اِعمال اَعمال شاقه و شکنجه و اعدام میترساندند تا غلط کنند سرکشی و اعتراض کنند.
اما با این حال اکثر حاکمان، القابی همچون: عادل؛ دادگر؛ کبیر؛ سایهخدا، مهرگستر، مهربان و… داشتند! دلیلش هم این بود که فقط خبرهای خوب و بعضا دروغ توسط جارچیهای دربار و بعدها رسانههایی تحت اختیار، به گوش مردم بینوا رسانده میشد و طبیعی بود با این نوع از اطلاعرسانی عملکرد و کار شاهان از دید ملتی نادان و بیخبر از همه جا، شاهکار باشد.
ظهور رسانههای اجتماعی
بتدریج پای رسانههای اجتماعی(خصوصا از نوع غیردولتی) به دنیای اطلاعرسانی باز شد و بالطبع پته حاکمان روی آب ریخته شد. حالا حاکمان مجبور بودند یا شدیدا فیلتر و سانسور و توقیف کنند یا قویا تکذیب. از طرفی دیگر؛ مردم هم با مقایسه وضع فعلیشان با سایر کشورها و ایضا افزایش سواد و دانش؛ توقعشان برای دستیابی به حقوق مدنی؛ آزادیهای اجتماعی و رفاه مادی بالا رفت. پیدا شدن سر و کله انواع سازمانهای حامی حقوق بشر و حتی حمایت از حیوانات برای حاکمان لاابالی و غالبا شکارچی، شده بود قوز بالا قوز! سر به نیست کردن معترضان در سکوت خبری هم(مثلا در وان اسید) کار راحتی نبود. خلاصه اینکه هر چه احساسات عمومی در اثر ظلم و زور حاکمان بیشتر جریحهدار میشد حجم مطالبات و بازخواست عمومی به همان نسبت هم اضافه میشد.
در ادامه هم؛ برای فیلترها فیلترشکن اختراع شد و سانسوریها و توقیفیها بیشتر از مجازها و مورد تاییدها دیده شدند. لذا حاکمان امروزی برای بقا و دوام هر چه بیشتر خود؛ ناگزیر رو آوردند به روشهای جدیدتری به شرح زیر:
تولید و انتشار انبوهِ اندوه و نگرانی
در این روش، ابتدا حجم عظیمی از موضوعات مختلف برای دلشوره و نگرانی فراهم و منتشر میشوند و مردم بناچار برای حل و خلاصی از آنها بشدت درگیر و مشغولشان میشوند. اما بعد از مدتی مشکلات فوق به حدی میرسند که جامعه از حل آنها به شکل عینی و منطقی؛ ناامید و عاجز میشوند؛ لذا بناچار برای کنترل امور طبیعی زندگی خود به دو راه متوسل میشوند:
- توسل به ماوراطبیعه (فرق است با ماورابعدالطبیعه) و ترویج خرافهگری و مناسکگرایی.
- اتکا به سرگرمیهای کاذب همچون: دود و دم و خماری و مستی و رابطه جنسی (بجای اینکه شیر بخورید تا آنقدر قوی شوید که دیواری را از زمین بردارید دمی به خمره بزنید تا دیوار خودش برود رو هوا!)
پرواضح است که هر دوی اینها باب دل حکومتهاست چراکه بدون دراختیار گذاشتن ابزار دردسرساز دموکراسی، آنها را از واقعیت دور و به شکل صوری احساس کنترل و سهیم بودن در سرنوشت خود و آینده کشورشان را تلقین میکنند. واضح و مبرهن است در هر دو حالت هیچ نشانهای از خشونت و ظلم علنی دیده نمیشود اما در عین حال مردم کمتر راغب به حضور در صحنه و دخالت مستقیم و موثر میشوند. چون آنها متقاعد شدهاند این حجم از مشکلات با تصمیمات معمولی و عملیات عینی قابل حل نیستند و باید با مراقبه؛ تمرکز ؛ سیر در عالم هپروت و متافیزیک؛ و بیخیالی به کمک رابطه جنسی بر اداره امور مسلط شد. در بالا گفتیم: مانند همان شخصی که نمیتوانست سنگی را بردارد و با خوردن چند پیک؛ سنگ خود به هوا رفت!
در هر دو شکل مردم همچون یک فرد هیپنوتیزم شده و بدون آنکه خود متوجه شوند در دست حاکمان قرار میگیرند چون شرائط و ضوابط غرق شدن در مناسک و مواد مخدر را هم، حکومتها با دست و دلبازی هر چه تمام تهیه و مهیا میکنند تا آنها برای برگزاری مراسمهای مختلف آیینی مشکلی نداشته باشند – در عین حال مردم فکر میکنند رفتارشان کاملا از روی اراده و با آزادی مطلق است و آنها بدین شکل در اداره امور سهیم شدهاند.
اما این روش به جز محسناتش؛ معایب و عوارض فراوانی هم دارد که از جمله تاثیرات القای نگرانی به جامعه؛ میتوان به مواردی مانند مهاجرت و کاهش ازدواج اشاره کرد
اگر توجه کنید دلیل مهاجرتها و عدم ازدواجها بیش از آنکه مسائل اقتصادی باشد؛نگرانی از آینده است وگرنه در قدیم مشکلات اقتصادی بمراتب بیشتر از حالا بود اما زوجها با کمترین امکانات وصلت میکردند و جوانان با صفر کار و باری را راه میانداختند. چون نگران آینده نبودند وبه آن امید داشتند.